در کلبه نامور باز کرد
ز داد و ستد دژ پرآواز کرد.
فردوسی.
بشبگیر شاه یمن بازگشت ز لشکر جهانی پرآواز گشت.
فردوسی.
کنون نام نیکت به بد بازگشت ز من روی گیتی پرآواز گشت.
فردوسی.
بدو رای زن گفت اکنون گذشت از اینکار گیتی پرآواز گشت.
فردوسی.
پس آگاهی آمد ز چین و ختن وز افراسیاب اندر آن انجمن
که فغفور چین با وی انبازگشت
همه کشور چین پرآواز گشت.
فردوسی.
ز هیتالیان سوی اهواز شدسراسر جهان زو پرآواز شد.
فردوسی.
چو کوه از تبیره پرآواز گشت بترسید و آن جانور بازگشت.
فردوسی.