پرانیدن

لغت نامه دهخدا

پرانیدن. [ پ َ دَ ] ( مص ) مطایرَه. ( زوزنی ) تطییر. اِطارَه. ( تاج المصادر بیهقی ). پراندن. پرواز دادن. اِستطارَه. تذریة. || کنایه از تعریف کردن. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) :
کهن ژنده خویش را می پرانم.
ظهوری ( از فرهنگ رشیدی ).
|| انداختن. پرتاب کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره. ۲- پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط . ۳- سخن درشت و بیجا گفتن : متلک پراندن . ۴- لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن . ۵- در نهان با مرد آمیختن ( زن ) تک پراندن تک پرانی .

پیشنهاد کاربران

بپرس