در پراکند بخت نیک چو ابر
در پراشید نجم سعد چو خور.
مسعودسعد.
سنبل پرتاب را گرد سمن بر پراش چشم خرد باز کن قدرت اﷲ بین.
سنائی ( از جهانگیری ).
|| بدحال شدن. || بیخود گشتن. || فرونشاندن. ( برهان ). و در فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی آمده است : پراشیدن ، چون از همه فروشاندن بود ( ؟ ).