لغت نامه دهخدا
- از پر و پا افتادن ؛ آمد و رفت قطع شدن : آخر شب مردم که از پر و پا افتادند مطالعه بهتر می توان کرد.
- || سکوت و آرامش یافتن.
- || بیطاقت شدن. رجوع به پر و پای و رجوع به پا و پر شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. اساس و بنیان محکم.
۳. تاب وتوان، پایداری، پاوپر.
۴. فرصت و موقع مناسب: خوب پروپایی برایش افتاده.
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
هر وقت می آید به پرو پایم می پیچد و اعصابم را خرد می کند