پر اب و تاب
/por~AbotAb/
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
باد دار، نفاخ، نفخ دار، با طمطراق، پر اب و تاب
گوشتالو، پر اب و تاب، تپل، گلوله وار
غرا، پر اب و تاب، قلمبه نویس، قلمبه نویسی
مزین، پر اب و تاب، بیش ازحد اراسته
بلند، پر اب و تاب، بزرگ نما، عالی نما
ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مطنطن، پرطمطراق