قبول نافتادن / نیفتادن
قبول افتادن ؛ پذیرفته شدن. قبول گردیدن :
بعذری کان قبول افتاد در راه
برون آمد ز خلوتخانه شاه.
نظامی.
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
حافظ.
قبول افتادن ؛ پذیرفته شدن. قبول گردیدن :
بعذری کان قبول افتاد در راه
برون آمد ز خلوتخانه شاه.
نظامی.
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
حافظ.
رد شدن