پذرفته.[ پ ِ رُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) اقرار کرده. اعتراف کرده. ( برهان ). || قبول کرده. ( برهان ) : کدام زاویه است که پذرفته قوس بود. ( التفهیم ). || مقبول. پذیرفته : روزه پذرفته باد و فرّخ عید که بجز فرخیش اختر نیست.
عنصری.
|| متعهّد. متقبل. - پذرفته شدن ؛ پذیرفته شدن. مقبول شدن. و پذرفته شدن نیایش ؛ مستجاب و درگیر شدن آن : بفرمان یزدان چو این گفته شد نیایش همانا که پذرفته شد.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- قبول کرده مقبول پذرفته. ۲- آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند . ۳- مستجاب ( دعا ). ۴- صورت مقابل پذیرا هیولی : ( و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند . ) ( دانشنام. علائی . الهی ) یا پذیرفته بودن . بر عهده گفتن .