عهد و میثاق باز تازه کنیم
ازسحرگاه تا بوقت نماز
باز پدواز خویش باز شویم
چون دَدَه باز جنبد از پدواز.
آغاجی.
سپهدار بگشود بر مرغ تیرز پدوازش افکند در آبگیر.
اسدی.
به هوای کرم او بزمین از پدوازمرغ زرین سلب آید چو نهد سائل دام.
سوزنی.
از شواهد فوق چنین مستفاد میشود که پدواز جای مرغان شکاری و شاید دیگر ددگان در محلی مرتفع یا کوهی باشد. || پتفوز. پوز. پوزه. گرداگرد دهان انسان و حیوانات دیگر از جانب بیرون. فنطیسه. || گرداگرد کلاه. || منقار مرغان. ( برهان ). || سخن. گفتگو. مطلب. || پاسخ. جواب و اپدواج یا اپی واج در پهلوی بمعنی بی جواب و بی پاسخ است.