لغت نامه دهخدا
- پخش و پلا کردن ؛ پراکندن. متفرق ساختن.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
وِلو
از هم پاشیدگی
پَخشُ پَلا تویِ ذِهنِ مَنی
پراکنده
بهم ریختن،
در بعضی جاها معنای بی نظمی را هم می دهد.
مثال:
علی، چرا وسایلت را پرت وپلا کرده ای؟ اینقدر بی نظم نباش.
در بعضی جاها معنای بی نظمی را هم می دهد.
مثال:
علی، چرا وسایلت را پرت وپلا کرده ای؟ اینقدر بی نظم نباش.