پخسیده
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پخسیده :ذوب شده و از هم وارفته
( ( همچو گرمابه که تفسیده بود
تنگ آیی جانت پخسیده شود ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 372 )
( ( همچو گرمابه که تفسیده بود
تنگ آیی جانت پخسیده شود ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 372 )