پَتیاره: واژه اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک )
اوستا: پَئیتی اِرِتَه ( paiti - ereta )
پهلوی: پِتیارَگ ( petyārag )
.
پَت: پَئیتی ( paiti ) -
بی، بدون - برهنه، عریان، لخت - تهی، خالی، پوچ - برگشت، بازگشت، بازآیی، جلوگیری، واداشتن
... [مشاهده متن کامل]
مانند: پَتَت، پاپَتی، پَتیاره، پَنام! ( در اوستا: پَئیتی دانَه ) �
ایتیَه: صفت فاعلی - حرکت کردن، روانه شدن، رفتن
.
یاره: یارا، یارَگ ( یارَک ) -
توانایی، نیرومندی، زور -
جرئت، دلیری، نترسی، شهامت، بی باکی، چالاکی
.
معنی: بدونِ توانایی و چالاکی، برهنه خوی، کله خراب -
گُجَستَک!، پلید، ریمَن، ملعون، پلشت، لَکاته، بدکار، بدکردار، بدجنس، سلیطه، شَرور، تبهکار، قالتاق، شارلاتان، کَلاش، لانتور! -
آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان -
آزار و اذیت، رنج و محنت، سختی و گرفتاری، درد و بیماری -
مخالف، علیه، ضد، ناسازگار، ناهمراه، ناهمسو، پاد، هَمِستار! -
رقیب، حریف، هَماوَرد ( هاماوَر! ) ، مُعارِض، دشمن
.
اوستا: بخشی از تیشتَر یَشت، بند29:
us vō apam adhavō
"apaiti - ereta" jasanti
ash - dānunamca yavanam
kasu - dānunamca vāstranam
gaēthanamca astvaitinam
معنی: آبِ نَهرهای ( رودهای ) شما "بدونِ راهبندی ( مانعی ) " به سوی خَرمَن گندم با دانه های درشت و چراگاه ( کِشتزارها ) با دانه های ریز به سوی جهان مادّی ( گیتی ) روان هست یا می گردد
.
پهلوی: بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، فَرگَرد ( فصل ) 1، بند37:
u - š ačāragīhā�"petyārag"�agār kardan rāy, zamān frāz brēhēnīd
معنی: او ( هُرمَزد ) به ناچار، برای از کار افگندنِ ( از کار انداختن ) "اهریمن ( دشمنِ هُرمَزد ) " ، زمان را فراز ( دراز ) آفرید
.
مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 6، بند19:
ud bē sarmāg ud garmāg ēg - šān tis - iz�"petyārag"�nēst
معنی: و به [جُز] سرما و گرما آنان را ( کسانی که در هَمِستَگان یا برزخ به سر می برند ) هیچ "آسیب ( گزند، آفت ) " دیگری نیست
اوستا: پَئیتی اِرِتَه ( paiti - ereta )
پهلوی: پِتیارَگ ( petyārag )
.
پَت: پَئیتی ( paiti ) -
بی، بدون - برهنه، عریان، لخت - تهی، خالی، پوچ - برگشت، بازگشت، بازآیی، جلوگیری، واداشتن
... [مشاهده متن کامل]
مانند: پَتَت، پاپَتی، پَتیاره، پَنام! ( در اوستا: پَئیتی دانَه ) �
ایتیَه: صفت فاعلی - حرکت کردن، روانه شدن، رفتن
.
یاره: یارا، یارَگ ( یارَک ) -
توانایی، نیرومندی، زور -
جرئت، دلیری، نترسی، شهامت، بی باکی، چالاکی
.
معنی: بدونِ توانایی و چالاکی، برهنه خوی، کله خراب -
گُجَستَک!، پلید، ریمَن، ملعون، پلشت، لَکاته، بدکار، بدکردار، بدجنس، سلیطه، شَرور، تبهکار، قالتاق، شارلاتان، کَلاش، لانتور! -
آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان -
آزار و اذیت، رنج و محنت، سختی و گرفتاری، درد و بیماری -
مخالف، علیه، ضد، ناسازگار، ناهمراه، ناهمسو، پاد، هَمِستار! -
رقیب، حریف، هَماوَرد ( هاماوَر! ) ، مُعارِض، دشمن
.
اوستا: بخشی از تیشتَر یَشت، بند29:
us vō apam adhavō
ash - dānunamca yavanam
kasu - dānunamca vāstranam
gaēthanamca astvaitinam
معنی: آبِ نَهرهای ( رودهای ) شما "بدونِ راهبندی ( مانعی ) " به سوی خَرمَن گندم با دانه های درشت و چراگاه ( کِشتزارها ) با دانه های ریز به سوی جهان مادّی ( گیتی ) روان هست یا می گردد
.
پهلوی: بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، فَرگَرد ( فصل ) 1، بند37:
u - š ačāragīhā�"petyārag"�agār kardan rāy, zamān frāz brēhēnīd
معنی: او ( هُرمَزد ) به ناچار، برای از کار افگندنِ ( از کار انداختن ) "اهریمن ( دشمنِ هُرمَزد ) " ، زمان را فراز ( دراز ) آفرید
.
مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 6، بند19:
ud bē sarmāg ud garmāg ēg - šān tis - iz�"petyārag"�nēst
معنی: و به [جُز] سرما و گرما آنان را ( کسانی که در هَمِستَگان یا برزخ به سر می برند ) هیچ "آسیب ( گزند، آفت ) " دیگری نیست