پاییز فصل آخر سال است رمانی است نوشته نسیم مرعشی که توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است. چاپ پنجاه و دوم آن سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این رمان در سال ۱۳۹۴ برنده جایزه ادبی جلال آل احمد شده شده است.
... [مشاهده متن کامل]
کتاب روایت زندگی سه دختر جوان به نام های شبانه، روجا و لیلا است. این کتاب سرشار از دغدغه های دخترانگی است و از همین جهت ممکن است برای بسیاری از دختران جوان از جذابیت بالایی برخوردار باشد. این کتاب از دو بخش تحت عنوان تابستان و پاییز تشکیل شده و هر یک از این دو بخش نیز از سه فصل مجزا برخوردار است. هر یک از فصول این کتاب توسط یکی از شخصیت های اصلی داستان روایت می شود.
شخصیت های داستان فارغ التحصیل مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران هستند و هر کدام با مشکلات متعددی روبه رو هستند. این رمان در شش فصل و به زبانی ساده و روان بیان شده و شاهد شخصیت پردازی خوبی در آن هستیم. نویسنده تلاش می کند در این کتاب به خوبی به مشکلات زنان امروز اشاره کند؛ در طول داستان، هر سه شخصیت اصلی درگیر موضوع مدرنیته و تفکر سنتی هستند.
نسیم مرعشی در معرفی کتاب خود این گونه گفته است:
هر کدام از شخصیت های داستان درگیر مسائل متفاوتی هستند. یکی با مهاجرت درگیر است، بعدی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی. بعد از بحران هایی که چند سال پیش رخ داد و خیلی ها را دچار سردرگمی کرد، دلم می خواست داستانی بنویسم که شخصیت هایش در کنار هم معرف و نمایندهٔ نسلی باشند که خودم جزء آن هستم. شخصیت ها، داستان هایشان و فرم روایت را بر این اساس انتخاب کردم.
دنبال تو می دویدم. روی سرامیک های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناک هزار ساله. هن و هن نفسهایم با هر گام بلندتر در گوشم تکرار می شد و گلویم را تلخ می کرد. بخش پروازهای خارجی آن طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار؛ و سالن پروازش هی دورتر می شد. رسیدم به گیت. پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی ات تنت بود و چمدان به دست، منتظر و آرام ایستاده بودی.
پاییز فصل آخر سال است
کتاب پاییز فصل آخر سال است بارها مورد نقد و بررسی رسانه ها و منتقدان قرار گرفته است.
سوسن شریعتی دربارهٔ این اثر گفته است:
رمان «پاییز فصل آخر سال است» از سه زن صحبت می کند که هر کدام به افق های فرهنگی و طبقه های اقتصادی متفاوت تعلق دارند. یکی از این دخترها از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، به رغم تفاوت های خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگی ای قرار می دهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده می شود. هر سه زن به کانون فیلم می روند، فیلم های مشابه می بینند، هنرمندان محبوب شان یکی است، موسیقی ای که گوش می دهند یکی است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب می شود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهان شان اقدام کنند. در داستان با سه وعدهٔ اساسی روبه رو هستیم. وعده های کار، عشق و مهاجرت سه وعدهٔ اساسی این رمان هستند، اما هر سه شخصیت در برابر این وعده ها دچار سرخوردگی می شوند. زن های این رمان گرفتار موقعیت های بی بازگشت هستند و بنابراین چاره ای جز انتخاب کردن ندارند؛ از طرف دیگر هیچ یک نمی توانند به موقعیت هایی که پیشتر داشتند نیز بازگردند. پرسوناژهای این کتاب به آنچه دارند راضی نیستند و آنچه را دارند دوست نمی دارند. اینها هر چیزی را که به دست می آورند، ارزش آن چیز برایشان از بین می رود و در نهایت به بحران در الگوی زنانگی می رسند. سرانجام شخصیت های رمان از بس از جامعه رودست می خورند، چشمهٔ تخیل شان خشک می شود.
... [مشاهده متن کامل]
کتاب روایت زندگی سه دختر جوان به نام های شبانه، روجا و لیلا است. این کتاب سرشار از دغدغه های دخترانگی است و از همین جهت ممکن است برای بسیاری از دختران جوان از جذابیت بالایی برخوردار باشد. این کتاب از دو بخش تحت عنوان تابستان و پاییز تشکیل شده و هر یک از این دو بخش نیز از سه فصل مجزا برخوردار است. هر یک از فصول این کتاب توسط یکی از شخصیت های اصلی داستان روایت می شود.
شخصیت های داستان فارغ التحصیل مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران هستند و هر کدام با مشکلات متعددی روبه رو هستند. این رمان در شش فصل و به زبانی ساده و روان بیان شده و شاهد شخصیت پردازی خوبی در آن هستیم. نویسنده تلاش می کند در این کتاب به خوبی به مشکلات زنان امروز اشاره کند؛ در طول داستان، هر سه شخصیت اصلی درگیر موضوع مدرنیته و تفکر سنتی هستند.
نسیم مرعشی در معرفی کتاب خود این گونه گفته است:
هر کدام از شخصیت های داستان درگیر مسائل متفاوتی هستند. یکی با مهاجرت درگیر است، بعدی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی. بعد از بحران هایی که چند سال پیش رخ داد و خیلی ها را دچار سردرگمی کرد، دلم می خواست داستانی بنویسم که شخصیت هایش در کنار هم معرف و نمایندهٔ نسلی باشند که خودم جزء آن هستم. شخصیت ها، داستان هایشان و فرم روایت را بر این اساس انتخاب کردم.
دنبال تو می دویدم. روی سرامیک های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناک هزار ساله. هن و هن نفسهایم با هر گام بلندتر در گوشم تکرار می شد و گلویم را تلخ می کرد. بخش پروازهای خارجی آن طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار؛ و سالن پروازش هی دورتر می شد. رسیدم به گیت. پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی ات تنت بود و چمدان به دست، منتظر و آرام ایستاده بودی.
پاییز فصل آخر سال است
کتاب پاییز فصل آخر سال است بارها مورد نقد و بررسی رسانه ها و منتقدان قرار گرفته است.
سوسن شریعتی دربارهٔ این اثر گفته است:
رمان «پاییز فصل آخر سال است» از سه زن صحبت می کند که هر کدام به افق های فرهنگی و طبقه های اقتصادی متفاوت تعلق دارند. یکی از این دخترها از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، به رغم تفاوت های خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگی ای قرار می دهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده می شود. هر سه زن به کانون فیلم می روند، فیلم های مشابه می بینند، هنرمندان محبوب شان یکی است، موسیقی ای که گوش می دهند یکی است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب می شود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهان شان اقدام کنند. در داستان با سه وعدهٔ اساسی روبه رو هستیم. وعده های کار، عشق و مهاجرت سه وعدهٔ اساسی این رمان هستند، اما هر سه شخصیت در برابر این وعده ها دچار سرخوردگی می شوند. زن های این رمان گرفتار موقعیت های بی بازگشت هستند و بنابراین چاره ای جز انتخاب کردن ندارند؛ از طرف دیگر هیچ یک نمی توانند به موقعیت هایی که پیشتر داشتند نیز بازگردند. پرسوناژهای این کتاب به آنچه دارند راضی نیستند و آنچه را دارند دوست نمی دارند. اینها هر چیزی را که به دست می آورند، ارزش آن چیز برایشان از بین می رود و در نهایت به بحران در الگوی زنانگی می رسند. سرانجام شخصیت های رمان از بس از جامعه رودست می خورند، چشمهٔ تخیل شان خشک می شود.