پایمال

/pAymAl/

مترادف پایمال: پای خست، لگدکوب، لگدمال، تباه، تلف، خراب، کوفته، نابود، هدر

معنی انگلیسی:
downtrodden, trampled [upon.], [fig.] disregraded

لغت نامه دهخدا

پایمال. ( ن مف مرکب ) لگدکوب. پی خسته. مَدعوس. پی سپر. خراب. ( غیاث اللغات ) نیست و نابود :
سواران همی گشته بی توش و هال
پیاده زپیلان شده پایمال.
اسدی.
چه کرده ام که مرا پایمال غم کردی
چه اوفتاد که دست جفا برآوردی.
خاقانی.
|| پائین پای. صف نعال :
تارک گردونت اندر پایمال
ابلق ایامت اندر پایگاه.
انوری.
- پایمال کردن ؛ سپردن زیر پای. پاسپر کردن. پی سپر کردن. پی خسته کردن. لگدکوب کردن. له کردن در زیر پای. پامال کردن. توطؤ. توطئه. تکتکه.
بسا نام نیکوی پنجاه سال
که یک کار زشتش کند پایمال.
سعدی.
- امثال :
زور حق را پایمال کند ؛ الحکم لمن غلب. فرمان چیره راست.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- زیر پای کوفته شده لگد کوب پی خسته پی سپر خراب بپای سپرده . ۲- پایین پای صف نعال . ۳- از میان رفته . ۴- زبون خوار ذلیل .

فرهنگ معین

(ص مف . ) ۱ - لگدکوب شده . ۲ - از بین رفته . ۳ - زبون ، پست .

فرهنگ عمید

= پامال

واژه نامه بختیاریکا

پا وُلا؛ زیر پا

پیشنهاد کاربران

پایمال شدن یعنی نادیده گرفته شدن
به عنوان مثال حق کسی را پایمال کردن یعنی حق کسی را نادیده گرفتن ، حق کسی را خوردن و ضایع کردن
پایمال لگد مال
پایمالیدن چیزی.
دستمال. مشت مال. آستمال. خشتمال. شیرمال. آمال. خایمال. پایمال ( په مال. حیف کردن. هدر دادن چیزی ) . لگدمال. . . . دستمال ( دست مال ) دست از دستک ( حمایت ) دسته. دستان ( مثلا رستم دستان ) تورکی است. مال
...
[مشاهده متن کامل]
( گاو. و آقامالی ( چیزی که مال آقاست. و مالش و مالیدن ) کلماتی که آخرشان مال دارنند. تورکی اند. ( معنی دستمال بصورت غلط مصطلح در فارسی استفاده می شود )

تضییع
حق کسی را خوردن

بپرس