پایست

لغت نامه دهخدا

پایست. [ ی ِ ] ( ن مف مرخم ) مداوم. بردوام. پیاپی. پیوسته. ناگسیخته : این نیز حصاری بود سخت استوار... و آنجا هفت روز جنگ پایست کرد و حاجت آمد بمعاونت یلان غور. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) پیاپی پیوسته ناگسیخته مداوم بردوام .

پیشنهاد کاربران

بپرس