پایداری کردن


معنی انگلیسی:
dispute, endure, persevere, resist, stick, to be constant, to stand fast

واژه نامه بختیاریکا

دست پا زِیدِن؛ دست زِیدِن

مترادف ها

resist (فعل)
ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن

فارسی به عربی

قاوم

پیشنهاد کاربران

پیوستن مقاومت ؛ پایداری کردن :
و اگر شجاع نبودی هیچکس با سپاه دیو و پری مقاومت نپیوستی. ( سند بادنامه ص 321 ) .
گرم درآمدن . [ گ َ دَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) سخت مقاومت کردن . دلیری کردن . پایداری سخت : جنگ سخت آنجای بود. . . آن ملاعین گرم درآمدند خاصه در مقابله ٔ امیر. ( تاریخ بیهقی ) .
ز پای ننشستن. [ زِ ن َ ن ِ / ن َن ْ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از مقاومت کردن. آرام نگرفتن. قرار نگرفتن. به کار خود ادامه دادن و درنگ نکردن. به زانو درنیامدن. کاری را یکسره تا نیل به هدف تعقیب کردن. پیوسته کوشیدن ( در راه مقصودی و کاری ) . دست از کار نکشیدن :
...
[مشاهده متن کامل]

اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی
چه فتنه ها که بخیزد میان اهل نشست.
سعدی.
چون شمع وجود من شب تا بسحر خود را
میسوخت و پروانه تا روز ز پا ننشست.
حافظ.

بپرس