پایدار ماندن


معنی انگلیسی:
abide, endure, perdure

لغت نامه دهخدا

پایدار ماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) باقی ماندن. بر قرار ماندن. ثابت ماندن :
نماند کسی در جهان پایدار
همه نام نیکو بود یادگار.
فردوسی.
شما را خماند همان روزگار
نماند خماننده هم پایدار.
فردوسی

مترادف ها

abide (فعل)
ماندن، ایستادگی کردن، پایدار ماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن

فارسی به عربی

التزم به

پیشنهاد کاربران

بپرس