پایگیر. ( ن مف مرکب ) پابند. مقید. ( آنندراج ) : بقید زلف تا جانم اسیر است دلم در دام فتنه پایگیر است.اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
( اسم ) یا پای گیر کسی شدن . ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن .پابند، مقید، آنچه انسان پای بند آن باشد