پای گرفتن و پاگرفتن ؛ استوار شدن. محکم گردیدن :
درختی که اکنون گرفته ست پای
به نیروی شخصی برآید ز جای.
سعدی ( گلستان ) .
سرو از آن پای گرفته ست به یک جای مقیم
که اگر باز رود شرمش از آن ساق آید.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
- || با �از�، بمعنی ترک گفتن. دوری جستن :
ای دوست جفای تو چو زلف تو دراز
وی بی سببی گرفته پای از من باز.
سعدی ( رباعیات ) .