پای کوفتن

لغت نامه دهخدا

پای کوفتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) رقص. پای کوبیدن. پای بازی کردن. رقصیدن. رقاصی. زَفن : و سی زنند که هر روزی گرد این بت برآیندبا طبل و دف و پای کوفتن. ( حدود العالم ). به یکسال اندر، چندین بار بیشترین مردم این ناحیت آنجا شوند آب اَسته با نبیذ و رود و سرود و پای کوفتن. ( حدود العالم ). ندیمان و غلامانش پای کوفتند. ( تاریخ بیهقی ). تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته بر سر نهاد و پای کوفت. ( تاریخ بیهقی ).
|| کنایه از نزدیک شدن برفتن و مردن. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- کوبیدن پا بر چیزی.۲- رقصیدن. ۳- نزدیک شدن برفتن و مردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس