ببینیم تا چیست آیین و فر
سواری و زیبائی و پای و پر.
فردوسی.
نه گاوستم ایدر نه پوشش نه خورنه نیرو نه دانش نه پای و نه پر.
فردوسی.
ستودان همی سازدش زال زرندارد همی جنگ را پای و پر.
فردوسی.
تو دادی مرا زور و آیین و فرسپاه و دل و اختر و پای و پر.
فردوسی.
سپاسم ز یزدان که او داد فربدین گردش اختر و پای و پر.
فردوسی.
بماندند پیران بی پای و پرنماند آلت ورزش و ساز و بر.
فردوسی.
سراپرده و خیمه ها گشت ترز سرما کسی رانبد پای و پر.
فردوسی.
رجوع به پا و پر شود.