پای بسنگ امدن

پیشنهاد کاربران

پای بسنگ آمدن ؛ بمشکلی برخوردن. ناراحتی دیدن. مانع پدید آمدن :
هر جا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم
پایم بسنگ آمد پشتم ز غم دوتا شد.
خاقانی.

بپرس