پای بز افکندن

لغت نامه دهخدا

پای بز افکندن. [ ی ِ ب ُ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از بیطاقت و بی آرام شدن و سحر کردن باشد چه گویند که قصابان افسونی خوانند و بر پای بزی بدمند ویا چیزی بنویسند و ببندند و آن بز را به صحرا سردهند تمام گله گوسفندان و بزها پیش آن بز آیند و قصابان هرکدام را که خواهند بگیرند. ( برهان ) :
مرا در کویت ای شمع نکوئی
فلک پای بز افکنده ست گوئی.
نظامی ( از فرهنگ رشیدی ).
رجوع به پای بزآکندن شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از بی طاقت و بی آرام شدن و سحر کردن باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس