معلم چون کند دستان نوازی
کند کودک همیدون پای بازی.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
گروهی با نشاط و اسب تازی گروهی در سماع و پای بازی.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
ز بس برّاق دیده لهو و بازی بیامختند گوران پای بازی.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
آواز دل انگیز مرکب توآورده اجل را به پای بازی.
مسعودسعد.
هزار جان و دل اندر نظاره رخ اوست چو زلف آن پسر آمد به پای بازی در.
سوزنی.
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن کت از این بازیچه خون صد چو من در گردنست.
جمال الدین عبدالرزاق.