پای انداز

لغت نامه دهخدا

پای انداز. [ اَ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) قماشی که برای احترام بزیر پای بزرگان اندازند. هدیه ای که عروس را گاه درآمدن بخانه دامادپیش کشند از اسب و جامه و چیزهای دیگر :
بپای انداز حمدت کارجمند است
زبان تا دل پرند اندر پرند است.
نوعی خبوشانی.
نیست معلوم صراطت بجز از پای انداز
چون قیامت که بود برهنگی بر تن زار.
نظام قاری.
سرم جز رخت پای انداز و جیب خلعت تشریف
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
رجوع به پاانداز شود.

مترادف ها

footcloth (اسم)
قالیچه، پای انداز، زینپوش

پیشنهاد کاربران

در گویشِ سیستانی این واژه را پُو اَنداز ( pow a:nd�z ) گویند. . .
یعنی: آن چیزیکه به احترامِ کسی، زیرِ پایش بیندازند. . .
در سیستان وقتی مهمان واردِ خانه شود صاحب خانه می گوید:
خُنهِ ما پُو اَندازِ شْما. . .
...
[مشاهده متن کامل]

xo:ne m� pow a:nd�z - e šm�
یعنی: خانه ی ما پای اندازِ شْما. . .
و مهمان پاسخ می دهد:
قُربُنِ اَبروُ بازِ شْما. . .
qorbo:n - e a:bru b�z - e šm�
یعنی: فدایِ ابرویِ بازِ ( گُشاده روییِ ) شما. . .

بپرس