پای افشردن

لغت نامه دهخدا

پای افشردن. [ اَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پافشردن. استقامت. ثابت قدم بودن. برجای خود استوار ماندن : روز آدینه که این حال افتاد او هر ساعتی میگفت که یک ساعتی پای افشارید تا نماز پیشین راست بدان وقت سواران آنجا رسیدند و مراد حاصل شد و لشکر سلطان برگشت. ( تاریخ بیهقی ). اکنون تو پای افشار بدین حدیث که گفتی تا بروی. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پا فشردن

پیشنهاد کاربران

بپرس