پاکیزه دین

لغت نامه دهخدا

پاکیزه دین. [ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) دین پاک. دین درست :
دگر هرچه گفتی ز پاکیزه دین [ دین مسیح ]
ز یکشنبدی روزه و آفرین
همه خواند بر ما یکایک دبیر
سخنهای شایسته و دلپذیر
بما بر ز دین کهن ننگ نیست
بگیتی به از دین هوشنگ نیست.
فردوسی.
|| ( ص مرکب ) پاکدین صاحب اعتقاد درست. که عقیدتی راسخ در دین دارد :
چو بشنید شاه آن گرفت آفرین
برآن نامداران پاکیزه دین.
فردوسی.
خردمند باشید و پاکیزه دین
از آفت همه پاک و بیرون ز کین.
فردوسی.
همه پهلوانان پاکیزه دین
منوچهر را خواندند آفرین.
فردوسی.
ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین
ای مبارک خدمت تو خلق را امیددار.
فرخی.
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکودل وستوده خصال و نکوشیم.
فرخی.
زهی مظفر پیروزبخت روزافزون
زهی موحّد پاکیزه دین و یزدان دان.
فرخی.
آن ستم کز عشق دیدم من مبیناد ایچ کس
جز عدوی خسرو پاکیزه دین پاک راز.
منوچهری.
یکی طعنه میزد که درویش بین
زهی پارسایان پاکیزه دین.
سعدی.
ز هر نوع اخلاق او کشف کرد
خردمند و پاکیزه دین بود مرد.
سعدی.

فرهنگ فارسی

دین پاک دین درست

پیشنهاد کاربران

پاکیزه دین ؛ پاکدین. با تقوی و پاکدامن :
یکی طعنه میزد که درویش بین
زهی پارسایان پاکیزه دین.
سعدی.

بپرس