پاکدست

لغت نامه دهخدا

پاکدست. [ دَ ] ( ص مرکب )درستکار. با صحّت عمل. مقابل ناپاکدست :
نبیره جهاندار هوشنگ هست
همان راد و بینادل و پاکدست.
فردوسی.
گشاده زبان و دل و پاکدست
پرستنده شاه و یزدان پرست.
فردوسی.
سر بسر دعویست مرد امر و معنی دار کو
تیزبینی پاکدستی رهبری غمخوار کو.
سنائی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) درستکار دارای صحت عمل مقابل ناپاکدست .
درستکار با صحت عمل

فرهنگ عمید

درستکار.

پیشنهاد کاربران

پاکدست ؛ درستکار. صحیح العمل. رجوع به پاکدست در ردیف خود شود.

بپرس