پاژخ. [ ژَ ]( اِ ) پازخ. مالش و آزار باشد. ( برهان ) : پاسار میکند من و خوبان راتنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش.ناصرخسرو.ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کشم ز عشق پاژخ.عماد زوزنی.