پاپی شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پاپی شدن امری را اصرار ورزیدن در آن
مترادف ها
ازار کردن، دنبال کردن، پاپی شدن، جفا کردن، دائما مزاحم شدن و اذیت کردن
تعقیب کردن، با تازی شکار کردن، پاپی شدن
پاپی شدن، سماجت کردن، پافشاری کردن، اصرار ورزیدن، تکیه کردن بر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیگه بیشتر از این معنی نداره.
ولی وقتی انگلیسی رو فارسی تایپ بکنی میشه همون پاپی.
اما نوع خوندن پاپی توله سگ با پا، پی خودمون فرق داره.
اتفاقا از اون کلماتیه که هیچ ربطی به زبان دیگر نداره
... [مشاهده متن کامل]
پا یعنی همون پای انسان
پی هم یعنی پیگیری کردن. مثلا الان سوال میپرسیم پیه فلان چیز رفتین؟
خداروشکر این از زبان عربی نیومده
ولی وقتی انگلیسی رو فارسی تایپ بکنی میشه همون پاپی.
اما نوع خوندن پاپی توله سگ با پا، پی خودمون فرق داره.
اتفاقا از اون کلماتیه که هیچ ربطی به زبان دیگر نداره
... [مشاهده متن کامل]
پا یعنی همون پای انسان
پی هم یعنی پیگیری کردن. مثلا الان سوال میپرسیم پیه فلان چیز رفتین؟
خداروشکر این از زبان عربی نیومده
فک کنم در زبان خارجی به معنی توله سگه
پا پی شدن: [عامیانه، اصطلاح] تعقیب کردن، در صدد تحقیق بر آمدن.
لطفا بدون اطلاعات حرف نزنید. "پاپی" یک قومیت بزرگ در غرب کشور است و معنای پیرو و دنباله رو است. ریشه آن هم پیروی از یکی بزرگ ایل آنها است.
پافشاری، الحاح!
آویزون!
در امری اصرار ورزیدن، سِمِج بودن، سِماجت! - دنبال کردن، تعقیب کردن، پیگیر! - ایرادگرفتن، توجه کردن، بند کردن، گیر دادن، قفلی زدن!