پاهک

لغت نامه دهخدا

پاهک. [ هََ ] ( اِ ) شکنجه. ( اوبهی ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ). شکنجه باشد و آن آزاریست که دزدان را کنند. ( برهان ). و این صورت را اسدی در فرهنگ باباء موحده آورده و بیت ذیل را شاهد آن :
دلمان چو آب بامی تنمان بهاربادی
از بیم چشم حاسد کش کرده باد باهک.
ابوشعیب.
و در نسخه ای از اسدی بجای کش کرده باد، کش کنده باد است و بعقیده ما این نسخه بدل اصل است و پاهک یا باهک همان نی نی و مردمک و ببک چشم است. نه آزارو شکنجه. و شاید اصل نسخه شعر هم بابک باشد صورتی از بَبَه و بَبَک.

فرهنگ عمید

= باهک

پیشنهاد کاربران

بپرس