پان گو ( به چینی سنتی: 盘古 ؛ به چینی ساده شده: 盘古 ؛ به پین یین: Pángǔ ؛ به وید - جایلز: P'an ku ) در اسطوره شناسی چین، نام نخستین موجود زنده و خالق و آفرینشگر تمامی اساطیر چین است.
اسطوره آفرینش پانگو یا پان - گو، مفصلترین اساطیر آفرینش چینی است که وجود دارد. این اسطوره را در کتاب هایی که در سال های ۲۰۰ تا ۵۰۰ پس از میلاد نوشته شده است، می توان یافت.
درونمایهٔ اصلی این اسطوره، پیدایش نظم از بی نظمی و تداوم نظام است. پانگو به شکل کوتوله ای از تخم مرغ ازلی زاده شد و چون تخم شکافت، بخش های سخت و مات آن به زمین و بخش های نرم آن به آسمان بدل شد. پانگو نخست ایستاد و آسمان و زمین را جدا از هم نگه داشت تا آنکه به شکل استوار امروز درآمدند و عالم را نظم بخشید. سپس بعد از گذشت سیزده هزار سال ( در برخی روایات ۱۸٬۰۰۰ سال ) ، پانگو که از این کار خسته شده بود، دراز کشید و مرد. آنگاه هر پاره از جسدش به چیزی در طبیعت بدل شد: نفسش به باد و ابر؛ چشم هایش به خورشید و ماه؛ گیسوانش به ستاره ها؛ خونش به دریاها و رودها؛ عرقش به باران؛ صدایش به تندر؛ استخوان ها و دندان هایش به صخره ها و معادن تبدیل گشت و بدین گونه که بخش های مختلف زمین را با پدید آوردن کوه ها و جنگل ها و دریاها از هم متمایز ساخت. در نهایت حشرات زیادی که گرد جسد او پرسه می زدند، به آدمی بدل شدند. [ ۱]
بعدها که گونگ گونگ هیولا ناخواسته محیط زیست را تباه می سازد، ایزدبانوی مادر، نوگوآ، نظم را به جهان بازمی گرداند.
در آغاز، مجموعۀ عالم به تمامی درون تخمی جای داشت. داخل تخم، توده ای درهم ریخته و بی شکل بود. زمین و آسمان هر دو یکی بودند و از آنجا که نه ماه و نه خورشیدی وجود داشت، سرتاسر هستی یکسره در تاریکی محض به سر می برد.
ناگهان از میان این تودۀ تاریک، پان - گو، نخستین موجود سر برآورد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاسطوره آفرینش پانگو یا پان - گو، مفصلترین اساطیر آفرینش چینی است که وجود دارد. این اسطوره را در کتاب هایی که در سال های ۲۰۰ تا ۵۰۰ پس از میلاد نوشته شده است، می توان یافت.
درونمایهٔ اصلی این اسطوره، پیدایش نظم از بی نظمی و تداوم نظام است. پانگو به شکل کوتوله ای از تخم مرغ ازلی زاده شد و چون تخم شکافت، بخش های سخت و مات آن به زمین و بخش های نرم آن به آسمان بدل شد. پانگو نخست ایستاد و آسمان و زمین را جدا از هم نگه داشت تا آنکه به شکل استوار امروز درآمدند و عالم را نظم بخشید. سپس بعد از گذشت سیزده هزار سال ( در برخی روایات ۱۸٬۰۰۰ سال ) ، پانگو که از این کار خسته شده بود، دراز کشید و مرد. آنگاه هر پاره از جسدش به چیزی در طبیعت بدل شد: نفسش به باد و ابر؛ چشم هایش به خورشید و ماه؛ گیسوانش به ستاره ها؛ خونش به دریاها و رودها؛ عرقش به باران؛ صدایش به تندر؛ استخوان ها و دندان هایش به صخره ها و معادن تبدیل گشت و بدین گونه که بخش های مختلف زمین را با پدید آوردن کوه ها و جنگل ها و دریاها از هم متمایز ساخت. در نهایت حشرات زیادی که گرد جسد او پرسه می زدند، به آدمی بدل شدند. [ ۱]
بعدها که گونگ گونگ هیولا ناخواسته محیط زیست را تباه می سازد، ایزدبانوی مادر، نوگوآ، نظم را به جهان بازمی گرداند.
در آغاز، مجموعۀ عالم به تمامی درون تخمی جای داشت. داخل تخم، توده ای درهم ریخته و بی شکل بود. زمین و آسمان هر دو یکی بودند و از آنجا که نه ماه و نه خورشیدی وجود داشت، سرتاسر هستی یکسره در تاریکی محض به سر می برد.
ناگهان از میان این تودۀ تاریک، پان - گو، نخستین موجود سر برآورد.
wiki: پانگو