دیکشنری
مترجم
بپرس
پامزد
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
پامزد. [ م ُ ] ( اِ مرکب ) حق القدم. جعل : و فرع دبیران و پامزد بر سر. ( راحةالصدور راوندی ).
فرهنگ فارسی
پای موزه ( اسم ) پا افزار پای افزار.
فرهنگ عمید
= حق القدم
پیشنهاد کاربران
دستمزد
حق القدم
اجرت
بدو گفت شش ساله دخل دیار
به پامزد تو دادم ای هوشیار
✏ �نظامی�
+ عکس و لینک