پام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
مهندس اسماعیلزاده:
پام در گویش پارسی دری: عریض. مثال: پُل پام یعنی پُل عریض
به انگلیسی: wide. مثال: wide bridge پل عریض
به سویدی ( سوئدی ) : bred. مثال: bred bro پل عریض
پامی: عرض، بَر ( نقیض طول، درازی )
پامدار: پر عرض
پام در گویش پارسی دری: عریض. مثال: پُل پام یعنی پُل عریض
به انگلیسی: wide. مثال: wide bridge پل عریض
به سویدی ( سوئدی ) : bred. مثال: bred bro پل عریض
پامی: عرض، بَر ( نقیض طول، درازی )
پامدار: پر عرض