پالیک

لغت نامه دهخدا

پالیک. ( اِ مرکب ) ( شاید از «پا» بمعنی پای ، رِجل و«لیک » ادات نسبت باشد ) شم. چارق. پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته. ( لغت نامه اسدی ). پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته بموضع و در آذربایجان آنرا شم خوانند. ( فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ). پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند. ( فرهنگ اسدی چ تهران ). کفش و پای افزار چرمین. ( برهان ) :
از خر و پالیک آنجای رسیدم که همی
موزه چینی میخواهم و اسپ تازی.
علی قرط اندکانی ( از لغت نامه اسدی ).
|| پاپیچ. پاتابه. لفافه. ( برهان ). پای تابه را گویند و بتازی لفافه خوانندش. ( اوبهی ). پاتابه باشد و در فرهنگ هندوشاه با بای تازی بمعنی پاافزار است. ( جهانگیری ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱-پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک . ۲- پاپیچ پاتابه لفافه .

فرهنگ معین

(اِمر. )= بالیک : پای افزاری از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند، پای افزار، کفش ، چارق ، شم ، پاپیچ ، پاتابه ، لفافه .

فرهنگ عمید

= پاتابه

جدول کلمات

چارق ، کفش

پیشنهاد کاربران

پالیکه نام یک قنات در روستای انجیله حومه تفرش

بپرس