پالودگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) ترویق. بی غلّی : تو گمان کردی که گرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
فرهنگ فارسی
بی غلی بی غشی ترویق .
فرهنگ عمید
۱. صاف و بی غل وغش بودن. ۲. پاکیزگی.
مترادف ها
refinement(اسم)
تصفیه، تهذیب، پالایش، تزکیه، پالودگی
پیشنهاد کاربران
پالایش کردن صاف نمودن خالص کردن بی غل و غش کردن صافی زلالی گهر جُست نتوان به آسودگی بوَد نقره محتاج پالودگی ✏ نظامی سرشگی که از صرف پالودگی فرو شوید از دامن آلودگی ✏ �نظامی�