ریشی چگونه ریشی چون ماله بت آلود
گوئی که دوش تا روز بر ریش گوه پالود.
عماره ( از حاشیه فرهنگ نسخه اسدی نخجوانی ).
سخن چون زر پخته بی خباثت گردد و صافی چو او را خاطر دانا باندیشه بپالاید.
ناصرخسرو.
همه پالوده نقره را مانندنقره ضرّ و نفع پالایند.
مسعودسعد.
به بغداد جو را بجوشانند و آب او بپالایند و با روغن کنجید دیگرباره بجوشانند تا آب برود و روغن بماند. ( نوروزنامه ). و اگر شراب میویزی بگیرند چنانک میویز پاک بگزینند و بشویند و با آب گرم در خنبی کنند و بمالند و بپالایند بعد از آن بجوشانند با دو سه سیب یا بهی... ( راحةالصدور ).- پالودن روغن ؛ کشیدن آن :
شاید که چو ثفل خوارم ایراک
پالود ز من زمانه روغن.
مجیرالدین بیلقانی
|| صافی و روشن شدن. || پاک کردن. تطهیر کردن و پاک ساختن. ( برهان ) : سدیگر که گیتی ز نابخردان
بپالود و بستد ز دست بدان.
فردوسی.
بفرمود شستن تنانشان نخست روانشان پس از تیرگها بشست
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگیها بپالودشان.
فردوسی.
فرستاده شد نزد کاوس کی ز یال هیونان بپالود خوی.
فردوسی.
بباید شست جانت را بعلم و طاعت از عصیان چنان کآب از نمد جان را ز شبهتها بپالاید.
ناصرخسرو.
اگر نخواهی کائی بمحشر آلوده ز جهل جان و ز بددل ببایدت پالود.
ناصرخسرو.
جان را به آتش خرد و طاعت از معصیت چرا که نپالائی.
ناصرخسرو.
هر که مر نفس را به آتش عقل از وبال و بزه بپالاید.
ناصرخسرو.
بشویدش عارض بلولوی تربپالایدش رخ بمشکین عذار.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...