او چه دانست که خسرو ز سران سپهش
کشته و خسته بهم درفکند شش فرسنگ
و آنکه ناکشته و ناخسته بماند همه را
طوقها سازد گرد گلو از پالاهنگ.
فرخی.
کشی ز روم بخوارزم بت پرستان رافسار بر سرو بر دست نیز پالاهنگ.
معزی.
درگه خسروان همه دریاست یک گهر نی و صدهزار نهنگ
در پناه خرد نشین که خرد
گردن آزر است پالاهنگ.
سنائی ( از جهانگیری ).
کمین گشائی قهرت بکهربا بخشدقوای جاذبه رااز برای پالاهنگ.
نجیب الدین جرفادقانی ( از جهانگیری ).
|| آنچه باعث تعلق باشد. || کهکشان. و حسین خلف گوید: این لغت در اصل پالاآهنگ بوده یعنی جنیبت کش چه پالا بمعنی اسب جنیبت است که اسب کوتل باشد و آهنگ بمعنی کشیدن و چون در میان علمای فرس مقرر است که هرگاه خواهند دو کلمه را باهم ترکیب کنند اگر حرف آخر کلمه اول با حرف اول کلمه آخر از یک جنس باشد یک حرف را ساقط سازند بنابر آن یک الف را حذف کرده پالاهنگ خواندند. ( برهان ). و رشیدی گوید: «... حق آنست که هنگ بمعنی کشنده باشد. پس در لغت اول [ یعنی پالاهنگ ] احتیاج به حذف الف نیست لکن در لغت پالهنگ احتیاج به حذف الف است چه در اصل پالاهنگ بوده مگر آنکه هنگ نیز در اصل آهنگ بود چنانچه جمعی گفته اند.».