پالائیدن

لغت نامه دهخدا

پالائیدن. [ دَ ] ( مص ) صافی کردن. صاف نمودن. ( برهان ).پالودن. پالیدن. || بیختن : همی پالید خون از حلقه تنگ زره بیرون برآن گونه که آب نار پالائی به پرویزن. ( شهاب مؤید نسفی از المعجم ).
|| ترابیدن. تراویدن. ( فرهنگ اسدی ) :
چو آتش برآید بپالاید آب
وز آواز او سر درآید ز خواب.
فردوسی.
چو نم دارجامه که بدهیش تاب
بیفشاریش زو بپالاید آب.
اسدی.
|| زیاده کردن و زیاده شدن. ( برهان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس