پافزار. [ ف ِ ] ( اِ مرکب ) پاافزار. پوزار. پای افزار. کفش : دست انعام بر سرش میدارورنه ترتیب پافزار کند.کمال الدین اسماعیل.چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار.امیرخسرو.و رجوع به پاافزار شود.