پاسیدن

لغت نامه دهخدا

پاسیدن. [ دَ ] ( مص ) پاس داشتن. ( برهان ). نگاهبانی کردن : میان مردمان نگریستن و پاسیدن این معنی ها را خلاف است در روشنائی ستارگان. ( التفهیم ).
|| بیدارخوابی داشتن. ( از برهان ). خواب خرگوشی داشتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) لمس کردن مس کردن پسودن .
پاس داشتن نگاهبانی

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - نگهبانی کردن ، پاس داشتن . ۲ - مواظبت کردن . ۳ - لمس کردن ، پسودن .

فرهنگ عمید

۱. پاس دادن، نگهبانی کردن.
۲. (مصدر متعدی ) پاس داشتن، رعایت کردن.
۳. مصدر متعدی ) لمس کردن.

پیشنهاد کاربران

پاس دادن
پاسیدن= لمس کردن، پاس نگهبانی، پاس دادن، لمس کردن ( هنگام سکس و هم آغوشی ) ، رعایت کردن، نگهبانی دادن، مواظبت کردن و. . . . . .

بپرس