پاسداری کردن


معنی انگلیسی:
guard, keep, patrol, picket, watch, preserve, safeguard, uphold

مترادف ها

watch (فعل)
پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن، مراقبت کردن، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن

guard (فعل)
پاییدن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتن

patrol (فعل)
گشت زدن، پاسداری کردن، پاسبانی کردن

فارسی به عربی

حارس , دوریة , ساعة یدویة

پیشنهاد کاربران

بپرس