به بیشی چرا شادمانی کنم
بدین خواسته پاسبانی کنم.
فردوسی.
بدرویش بر مهربانی کنم بپرمایه بر، پاسبانی کنم.
فردوسی.
که گفتار او مهربانی بودبجان تو بر پاسبانی بود.
فردوسی.
پی شیر مردانت باید گرفتن مرو چون سگان از پی پاسبانی.
هر زمان گوینددل در مهر دیگر یار بند
پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم.
سنائی.
پاسبانی که بهر مزد بودپاسبان نی که سیم دزد بود.
امیرخسرو.
|| پاسبانی کردن ، رعایت.