پاس دادن

لغت نامه دهخدا

پاس دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) ( از فرانسه... ) نوبت خود را در قمار بحریف دادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نوبت خود را در قمار بحریف دادن . ۲- در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن .
نوبت خود را در قمار به حریف دادن

مترادف ها

pass (فعل)
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن

فارسی به عربی

ترخیص

پیشنهاد کاربران

1 - نگهبانی دادن، پاسداری کردن ( پاسبان / پاسدار / پاس پخش . . . )
2 - به دیگری واگذار کردن / سپردن
پاس دادن
سِپُردن ، سِپُرد کردن / دادن ، پَرساندن ( پَرسه ) ، پَرتاندن ( از پَرت ) ، پَرسه دادن ، پَرسه کردن ، پَرته دادن ، پَرته کردن ، نوپَس دادن ، پَسا دادن ،
پِی پَس دادن ، پَستا دادن / کردن

بپرس