لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آب پاش بزرگ . ۲ - ظرف آبخوری سر گشاد سفالین یا بلورین و یا فلزی .
آب پاش بزرگ یا ظرفی از مس یا سفال که چون کوزه سرگشاده است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
ظرفی دسته دار با دهانی گشاد از جنس شیشه، مس، بلور، فلز، سفال و یا جنس دیگر، برای استفاده و نگهداری آب و دیگر مایعات. دستۀ این ظرف از یک طرف روی بدنه و از طرف دیگر به دهان یا گردن متصل است و از آن برای ریختن مایعاتی که درونش نگهداری می شود، استفاده می کنند. به سبب شباهت فراوان این ظرف با تُنگ، گاهی این دو واژه به جای یکدیگر به کار می روند. از این ظرف از گذشته تاکنون استفاده شده است و امروزه از جنس های دیگر نیز ساخته می شود.
wikijoo: پارچ
جدول کلمات
مترادف ها
پارچ
پارچ، سبو، کوزه، افتابه، پرتاب کنندهء توپ
پارچ، کوزه، بستو
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ، مخصوصاً از زاویه قوانین آوای حروف و نگارش و پیدایش کلمات، منطبق با عالم طبیعت و هستی در ابعاد کاربردی مختلف در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا پی به یک چشمه و زبان مشترک در تمدن بشری ببرید. )
... [مشاهده متن کامل]
( پارچ، بارج، پُرچ، پِرچی، بِرچی، پروچ، برجسته، پِرچِس، برجیس، برجاسپ، پروچیستا، پروچو، پروچید، پِرچیه، پارچه، پرچانه، پارچین، پارچگان، پَرچ، پرچینگ، برژینسکی، برژان، برژنگ، برژول، برژ، برژو، بورژوازی، برجو، برزو، برزن، برزنه، آریوبرزن، مبارز، برزولی، بروس، بروسلی، برزانلو، برزول آباد، برزیل، بروشور، )
پارچ؛ ظرفی برای پُر نمودن، با توجه به ذات آوایی حرف ( آ ) در میان این کلمه که یک ذات رو به تعالی و افزایشی در معنای کلمه را ایجاد می کند به ظرفی دهانه دار برای پُرچ کردن یا پُرشْ کردن اشاره دارد. و اگر ذات آوایی حرف ( ر ) در کلمه پارچ را در نظر بگیریم که یک ذات تکرار پذیر در کلمات مثل ارّه راه کار فکر ردیف و . . . را در عمل نمایان می کند نشان دهنده ی تکرار عمل پر شدن و خالی شدن در یک ظرف را در ذهن نمایان می کند. به طوری که اگر حرف ( ر ) و حرف ( آ ) در این کلمه حذف شود و کلمه پچ و پوچ نگارش شود معنای کلمه به سمت یک ظرف خالی و میان تهی می رود.
بارج؛ کلمه “بارج” در صنعت دریانوردی به معنای یک نوع مخزن شناور با کف صاف است که برای حمل بار، سوخت یا آب در آب های داخلی و یا دریاها استفاده می شود. این شناورها معمولاً فاقد سیستم رانش هستند و توسط یدک کش ها کشیده می شوند.
پُرچ؛ عمل دریافت و پر نمودن ظرف که در زبان انگلیسی با نگارش purchase به مفهوم خرید در حال استفاده می باشد.
پِرچی؛ یا بِرْچی از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها در تکمیل ایجاد مفاهیم کلمات به مفهوم نیاز به دریافت و پر شدن که در زبان کرمانجی به مفهوم گرسنه در حال استفاده می باشد.
پِروچ؛ در بُعد مادی به مفهوم انسان ثروتمند و غنی یا مکانی دارای منابع و معادن یا دشت حاصلخیز. و در بُعد معرفتی و فلسفی به مفهوم عالم حکیم و دانشمند و انسان سرشار از علم.
برچی، برجیس، برجاسپ، پروچیستا و پروچو؛ کلمه ای با کاربرد نام گذاری برای افراد برجسته یا نامی برای استفاده در اسم یا فامیل برای انسانهای عالم و دانشمند به مفهوم جوینده، طالب و تشنه ی علم و دانش.
پروچید؛ مفهوم این کلمه اشاره به مکان یا سرزمین و اقلیمی آباد شده دارد که پر شده باشد از تجمعات انسانی.
پِرچیه؛ اصطلاح پرچیه شدن، در فرهنگ کرمانج ها و تات های خراسان شمالی زمانی استفاده می شود که انسان اشباع شده باشد از چیزی به مفهوم بیزاری و امتناع از دریافت چیز زیاد. مثلاً وقتی یک غذا به صورت مداوم استفاده شود یا وقتی کسی زیاد پرحرفی می کند و حوصله شنیدن حرف زیاد به سر آید این اصطلاح در این موقعیت ها استفاده می شود.
پارچه؛ یا پُرچه به مفهوم ورق یا صفحه و پوششی دوخت و دوز شده و یکپارچه شده که خودمان یا چیزی را در آن پُرچ کنیم.
پرچانه؛ اشاره دارد به انسان بسیار پر حرف که شنونده را از شنیدن حرف زیاد پِرچیه می کند.
پارچین؛ مکانی پر شده از امکانات
پارچکان؛ اشاره دارد به یک مکان اقلیم و سرزمین قابل سکونت برای پِرچ نمودن یا پرش نمودن و پر کردن
برج و بارو؛ با تفاسیر ذکر شده در خصوص کلمه بارج، معنی برج و بارو به مفهوم سیلو یا مخزن روزمینی که قابلیت بارگیری در آن فراهم باشد. حتی کلمه بُرج که در تقسیم بندیِ روز های سال و در تقویم و گاه شمار ایرانی زیاد از این کلمه استفاده می شود به نوعی در تقویم ها، مخزن ذخیره روزها و زمان به تعداد دوازده برج در طول یک سال می باشد.
پَرچْ؛ پرچ نمودن عمل پر نمودن سوراخ جهت اتصال دو سطح یا صفحه یا ورق به همدیگر برای یکپارچه سازی و ایجاد یک فضا برای پر نمودن چیزی.
پرچینگ؛ عمل پرچینگ در صنعت به مفهوم پر نمودن و جایگزینی یک گاز قابل اشتعال با یک گاز بی اثر و بی خطر مثل ازت یا نیتروژن با گاز قابل اشتعال و خطرناک.
بروش؛ خوشه ی گندم یا حبوبات غلاف دار که پوک نباشد و پر از دانه و حبه باشد.
بَرزَن؛ اصطلاحاً به خاک حاصلخیزی گفته می شود که قابل بذر پاشیدن باشد و بذر بتواند در آن کسب زور و قُوَّت کند. و بذر در آن وَرز آمده و ورزیده شود.
اصطلاح آریوبرزن در زبان فارسی به فرد کشاورز و فرد مبارز نیز گفته می شود.
مکان هایی با نام بَرزَنه بُرزُل آباد و بَرَزانلو هم در کشور ما وجود دارد. حتی منطقه ای مسکونی به نام برزن در کشور آلمان و یا در شهرستان آردینو کشور بلغارستان وجود دارد.
کلمات دیگر مرتبط با کلمه ی برزن، بذر، زبور، مبارز، برزو، زبور، برزولی، برازجان، برژو، برزیل و . . . می باشد.
کلمه ی برزن در واقع یک کهن واژه که در زبان های مختلف در حال استفاده می باشد.
یا مثل کلمه برزو مبارز رزم مرز بروز مزبور بروج برج بارج پارچ ابراز زبری زبور بورژوازی برازجان بُرزولی بروزلی بُرزُل آباد بَرَزانلو.
برازجان؛ کلمه ی برازجان یعنی یعنی سرزمین جان های مبارز، انسان های تلاشگر و کوشا. یعنی سرزمین برزو مبارزها سرزمین آریوبرزن ها. یعنی انسانی که با مبارزه با زبری ها ابراز وجود می کند و قوی می شود. کلمه زَبور هم که کتابی از کتاب ادیان الهی می باشد یعنی کتابی که احکام مبارزه با زبری های عالم هستی را برای ابراز وجود و استحکام بیشتر در زندگی آموزش می دهد. البته کتاب غیر تحریف شده و اصلی که از جانب خداوند متعال برای انسان ها فرستاده شده است. شهرهای دیگری هم در کشور ما با همین مضمون با نام برزول آباد و بُرْزولی، بَرَزانلو وجود دارد که مُؤَیّد این مطلب می باشد حتی کلمه بروسلی به معنی شخص مبارز هم که در زبان چینی در حال استفاده می باشد از همین مفهوم در حال استفاده می باشد. کلمه بورژوازی هم که در زبان فرانسوی رایج می باشد نوعی کسب سرمایه با تلاش و کوشش و مبارزه در جهت تولید ثروت می باشد ولی به گونه ای دیگر در عالم سیاست از این کلمه برداشت شده است.
... [مشاهده متن کامل]
( پارچ، بارج، پُرچ، پِرچی، بِرچی، پروچ، برجسته، پِرچِس، برجیس، برجاسپ، پروچیستا، پروچو، پروچید، پِرچیه، پارچه، پرچانه، پارچین، پارچگان، پَرچ، پرچینگ، برژینسکی، برژان، برژنگ، برژول، برژ، برژو، بورژوازی، برجو، برزو، برزن، برزنه، آریوبرزن، مبارز، برزولی، بروس، بروسلی، برزانلو، برزول آباد، برزیل، بروشور، )
پارچ؛ ظرفی برای پُر نمودن، با توجه به ذات آوایی حرف ( آ ) در میان این کلمه که یک ذات رو به تعالی و افزایشی در معنای کلمه را ایجاد می کند به ظرفی دهانه دار برای پُرچ کردن یا پُرشْ کردن اشاره دارد. و اگر ذات آوایی حرف ( ر ) در کلمه پارچ را در نظر بگیریم که یک ذات تکرار پذیر در کلمات مثل ارّه راه کار فکر ردیف و . . . را در عمل نمایان می کند نشان دهنده ی تکرار عمل پر شدن و خالی شدن در یک ظرف را در ذهن نمایان می کند. به طوری که اگر حرف ( ر ) و حرف ( آ ) در این کلمه حذف شود و کلمه پچ و پوچ نگارش شود معنای کلمه به سمت یک ظرف خالی و میان تهی می رود.
بارج؛ کلمه “بارج” در صنعت دریانوردی به معنای یک نوع مخزن شناور با کف صاف است که برای حمل بار، سوخت یا آب در آب های داخلی و یا دریاها استفاده می شود. این شناورها معمولاً فاقد سیستم رانش هستند و توسط یدک کش ها کشیده می شوند.
پُرچ؛ عمل دریافت و پر نمودن ظرف که در زبان انگلیسی با نگارش purchase به مفهوم خرید در حال استفاده می باشد.
پِرچی؛ یا بِرْچی از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها در تکمیل ایجاد مفاهیم کلمات به مفهوم نیاز به دریافت و پر شدن که در زبان کرمانجی به مفهوم گرسنه در حال استفاده می باشد.
پِروچ؛ در بُعد مادی به مفهوم انسان ثروتمند و غنی یا مکانی دارای منابع و معادن یا دشت حاصلخیز. و در بُعد معرفتی و فلسفی به مفهوم عالم حکیم و دانشمند و انسان سرشار از علم.
برچی، برجیس، برجاسپ، پروچیستا و پروچو؛ کلمه ای با کاربرد نام گذاری برای افراد برجسته یا نامی برای استفاده در اسم یا فامیل برای انسانهای عالم و دانشمند به مفهوم جوینده، طالب و تشنه ی علم و دانش.
پروچید؛ مفهوم این کلمه اشاره به مکان یا سرزمین و اقلیمی آباد شده دارد که پر شده باشد از تجمعات انسانی.
پِرچیه؛ اصطلاح پرچیه شدن، در فرهنگ کرمانج ها و تات های خراسان شمالی زمانی استفاده می شود که انسان اشباع شده باشد از چیزی به مفهوم بیزاری و امتناع از دریافت چیز زیاد. مثلاً وقتی یک غذا به صورت مداوم استفاده شود یا وقتی کسی زیاد پرحرفی می کند و حوصله شنیدن حرف زیاد به سر آید این اصطلاح در این موقعیت ها استفاده می شود.
پارچه؛ یا پُرچه به مفهوم ورق یا صفحه و پوششی دوخت و دوز شده و یکپارچه شده که خودمان یا چیزی را در آن پُرچ کنیم.
پرچانه؛ اشاره دارد به انسان بسیار پر حرف که شنونده را از شنیدن حرف زیاد پِرچیه می کند.
پارچین؛ مکانی پر شده از امکانات
پارچکان؛ اشاره دارد به یک مکان اقلیم و سرزمین قابل سکونت برای پِرچ نمودن یا پرش نمودن و پر کردن
برج و بارو؛ با تفاسیر ذکر شده در خصوص کلمه بارج، معنی برج و بارو به مفهوم سیلو یا مخزن روزمینی که قابلیت بارگیری در آن فراهم باشد. حتی کلمه بُرج که در تقسیم بندیِ روز های سال و در تقویم و گاه شمار ایرانی زیاد از این کلمه استفاده می شود به نوعی در تقویم ها، مخزن ذخیره روزها و زمان به تعداد دوازده برج در طول یک سال می باشد.
پَرچْ؛ پرچ نمودن عمل پر نمودن سوراخ جهت اتصال دو سطح یا صفحه یا ورق به همدیگر برای یکپارچه سازی و ایجاد یک فضا برای پر نمودن چیزی.
پرچینگ؛ عمل پرچینگ در صنعت به مفهوم پر نمودن و جایگزینی یک گاز قابل اشتعال با یک گاز بی اثر و بی خطر مثل ازت یا نیتروژن با گاز قابل اشتعال و خطرناک.
بروش؛ خوشه ی گندم یا حبوبات غلاف دار که پوک نباشد و پر از دانه و حبه باشد.
بَرزَن؛ اصطلاحاً به خاک حاصلخیزی گفته می شود که قابل بذر پاشیدن باشد و بذر بتواند در آن کسب زور و قُوَّت کند. و بذر در آن وَرز آمده و ورزیده شود.
اصطلاح آریوبرزن در زبان فارسی به فرد کشاورز و فرد مبارز نیز گفته می شود.
مکان هایی با نام بَرزَنه بُرزُل آباد و بَرَزانلو هم در کشور ما وجود دارد. حتی منطقه ای مسکونی به نام برزن در کشور آلمان و یا در شهرستان آردینو کشور بلغارستان وجود دارد.
کلمات دیگر مرتبط با کلمه ی برزن، بذر، زبور، مبارز، برزو، زبور، برزولی، برازجان، برژو، برزیل و . . . می باشد.
کلمه ی برزن در واقع یک کهن واژه که در زبان های مختلف در حال استفاده می باشد.
یا مثل کلمه برزو مبارز رزم مرز بروز مزبور بروج برج بارج پارچ ابراز زبری زبور بورژوازی برازجان بُرزولی بروزلی بُرزُل آباد بَرَزانلو.
برازجان؛ کلمه ی برازجان یعنی یعنی سرزمین جان های مبارز، انسان های تلاشگر و کوشا. یعنی سرزمین برزو مبارزها سرزمین آریوبرزن ها. یعنی انسانی که با مبارزه با زبری ها ابراز وجود می کند و قوی می شود. کلمه زَبور هم که کتابی از کتاب ادیان الهی می باشد یعنی کتابی که احکام مبارزه با زبری های عالم هستی را برای ابراز وجود و استحکام بیشتر در زندگی آموزش می دهد. البته کتاب غیر تحریف شده و اصلی که از جانب خداوند متعال برای انسان ها فرستاده شده است. شهرهای دیگری هم در کشور ما با همین مضمون با نام برزول آباد و بُرْزولی، بَرَزانلو وجود دارد که مُؤَیّد این مطلب می باشد حتی کلمه بروسلی به معنی شخص مبارز هم که در زبان چینی در حال استفاده می باشد از همین مفهوم در حال استفاده می باشد. کلمه بورژوازی هم که در زبان فرانسوی رایج می باشد نوعی کسب سرمایه با تلاش و کوشش و مبارزه در جهت تولید ثروت می باشد ولی به گونه ای دیگر در عالم سیاست از این کلمه برداشت شده است.
گمانِ من این است که این واژه برگرفته از ریشه یِ {پَرچ} در {هِندواروپایی} است به چَمِ {پر کردن}.
گمان های دوستان نیز درخور و شایسته است و باید ریشه درست آن یافت شود.
ولی این ریشه به گمانم نزدیک ترین از نِگاهِ نگارشی است، ولی این به آن چَم ( =معنی ) نیست که درست است.
... [مشاهده متن کامل]
پَسگَشت:رویه یِ 294 از نِبیگِ {etymological dictionary of the iranian verb}

گمان های دوستان نیز درخور و شایسته است و باید ریشه درست آن یافت شود.
ولی این ریشه به گمانم نزدیک ترین از نِگاهِ نگارشی است، ولی این به آن چَم ( =معنی ) نیست که درست است.
... [مشاهده متن کامل]
پَسگَشت:رویه یِ 294 از نِبیگِ {etymological dictionary of the iranian verb}

پارچ در سنسکریت پاتره pAtra و به معنی نوشیدن با آن یا به وسیله ی آن می باشد.
سلام
این لغت در لری ولربختیاری هم هست.
کلمه پارچ درانگلیسی هم پیچر هست.
ریشه همه ابن زبانها ظاهرا به آرامی می رسد.
ظاهراخداوند باموسی آرامی صحبت کرده.
این لغت در لری ولربختیاری هم هست.
کلمه پارچ درانگلیسی هم پیچر هست.
ریشه همه ابن زبانها ظاهرا به آرامی می رسد.
ظاهراخداوند باموسی آرامی صحبت کرده.
واژه پارچ که در گویش لری بختیاری هم هست این واژگانی در گویش لری هست واژگان اصل پارسی هست چون گویش لری همان زبان پارسی قدیمی ایران هست واژه پارچ صد درصد پارسی است.
به ترکی بارداک ، گویوم ، استیکان از تاتاری
گمان می رود از واژه اوستایی پِرِثو ( perethu ) به چم فراخ و گشاد گرفته شده باشد.
کوزه، جایی که بتوان در آن مایعات ریخت.
پارچ دم دستی ( ظروف آشپزخانه )
پارچ یخچال ( ظروف آشپزخانه )