پارو زدن


معنی انگلیسی:
paddle, row, to row

مترادف ها

row (فعل)
ردیف کردن، راندن، قرار دادن، پارو زدن، بخط کردن

paddle (فعل)
ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن

oar (فعل)
پارو زدن

scull (فعل)
پارو زدن

فارسی به عربی

مجذاف

پیشنهاد کاربران

بپرس