پارمنیدس

دانشنامه عمومی

پارمنیدس فیلسوف پیشاسقراطی بود. غالباً گفته می شود که پارمنیدس علم منطق را ابداع کرده است ولی آنچه او واقعاً ابداع کرده است، علم مابعدالطبیعه مبتنی بر منطق بود. [ ۱]
پارمنیدس در الئا واقع در جنوب ایتالیای امروز، بین سال های ۵۱۵–۵۴۰ ق. م به دنیا آمد و حدود سال های ۴۴۶–۴۷۰ ق. م درگذشت.
ظاهراً او مردی اشراف زاده بوده و در قانون گذاری شهرش الئا، سهیم بوده است. پارمنیدس همچنین به طبیب چهارم معروف است.
اگرچه دیدگاهی وجود دارد که کسنوفانس را بنیان گذار مکتب الئا دانسته است، اما به دلیل نبودن شواهد کافی، عمدتاً پارمنیدس را بنیان گذار مکتب الئا می دانند. [ ۲]
برخلاف هراکلیتوس که مبهم و رازوار سخن می گفت، پارمنیدس به فهم افراد از افکارش بسیار اهمیٌت می داد. وی اندیشه های فلسفی خود را به نظم کشید. این اشعار مشتمل بر یک «مقدمه» و دو بخش به نام های «راه حقیقت» ( way of truth ) و «راه ایمان یا عقیده» ( way of belief or opinion ) می باشد. [ ۳]
پارمنیدس عقل را تنها منبع شناخت برای بشر می دانست و منکر نقش حواس در شناخت بود. [ ۴]
پارمنیدس نیز همچون فلاسفهٔ پیش از خود، مجذوب این پرسش شده بود که بنیاد جهان چیست. پارمنیدس نخستین فیلسوفی است که در پاسخ به این پرسش، «وجود» یا «موجود»، ( being ) را به عنوان بنیاد و اصل معرفی می کند. [ ۲]
وجود علتی ندارد، همیشه بوده و تا همیشه خواهد بود. نه از وجود برمی خیزد و نه از لاوجود. [ ۲] پارمنیدس در این باره می گوید:
• «چه پیدایشی برای موجود جستجو خواهی کرد؟ چگونه و از کجا پرورده شده؟ اجازه نخواهم داد که بگویی یا بیندیشی که از ناهستنده پدید آمده است. »[ ۲]
به نظر پارمنیدس، از آنجا که وقتی می اندیشیم دربارهٔ چیزی می اندیشیم، و وقتی که نامی را به کار می بریم، آن نام متعلق به چیزی است؛ پس لازمست که هم اندیشه و هم زبان موضوعاتی خارج از خود داشته باشند؛ و چون می توانیم در هر زمان که بخواهیم دربارهٔ چیزی بیندیشیم، یا از چیزی نام ببریم، پس هرچه بتواند اندیشیده شود، یا درباره اش سخنی گفته شود، باید در هر زمانی وجود داشته باشد؛ یعنی اندیشه تنها به هستی تعلق می گیرد و هستی نیز که در زمان نامتناهی است. در نتیجه تغییر و تغیٌر نمی تواند صورت بگیرد؛ زیرا که تغییر به وجود آمدن و از میان رفتن چیزهاست. [ ۱]
عکس پارمنیدس

پارمنیدس (گفتگو). پارمنیدس ( به انگلیسی: Parmenides؛ به یونانی: Παρμενίδης ) یکی از گفتگوهای افلاطون است. این گفتگو به عنوان یکی از چالش برانگیزترین و معمایی ترین گفتگوهای افلاطون است. [ ۱] [ ۲] [ ۳] ظاهراً پارمنیدس روایتی از ملاقات دو فیلسوف بزرگ مکتب الئایی، پارمنیدس و زنون الئایی، و سقراط جوان است. مناسبت این جلسه، خواندن رساله ای توسط زنون در دفاع از مونیسم پارمنیدسی در برابر آن دسته از طرف داران کثرت گرایی بود که ادعا می کردند فرض پارمنیدس باعث ایجاد پوچی ها و تناقضات غیرقابل تحمل می شود. گفتگو در خلال دیداری بین پارمنیدس و زنون الئایی در شهر زادگاه سقراط در آتن انجام می شود. این مکالمه از نظر زمانی قدیمی ترین گفتگو است زیرا سقراط تنها نوزده سال دارد.
اکثر محققان موافقند که این گفتگو یک مکالمه تاریخی نیست و به احتمال زیاد ساخته ذهن افلاطون است. [ ۴]
عکس پارمنیدس (گفتگو)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پارْمِنیدِس (ح ۴۵۰ـ۵۱۰ پ م)(Parmenides)
پارْمِنیدِس
فیلسوف یونانی پیش از سقراط، رئیس مکتب اِلِئا. پارمنیدس، در برابر نظریۀ صیرورت هراکلیتوس، این عقیده را مطرح کرد که نیستی/نبودن ناممکن است و هرچیزی همواره در حالتی از بودن است. حرکت و تغییر، اموری موهوم و در حقیقت، منطقاً محال اند، زیرا بودنشان متضمن تناقض است، اگر چه حواس برخلاف این گواهی می دهند. پارمنیدس نظرورزی و عقل را مهم تر از گواهی حواس می انگاشت.

پیشنهاد کاربران

Elea از دو هجا به شکل زیر ساخته شده است : Ele
و a . اِلی نام خداوند به زبان آرامی می باشد که گاهی اوقات اله هم تلفظ می شود. پسوند a با تلفظ آ مخفف مصادر آمدن و یا آفریدن به زبان فارسی می باشد. لذا اِلی آ ( الیئا ) دو معنا دارد؛ یکی آمده از اِلی ( یا از خدا ) و دیگری آفریده شده به امر اِلی ( یا به امر خدا ) . یونانیان به احتمال قریب به یقین این نام را با اقتباس و شاید در رقابت با باور مردم کنعان و یا باور قوم یهود انتخاب نموده اند. کنعانیان سرزمین خودرا کانه یا خانه " آن " نامیده اند : kana an با تلفظ غربی کانا آن . ضمیر سوم شخص " آن " نام خدای پدر قوم فارسی زبان سومر بوده است. قوم یهود هم شهر اورشلیم روی کره زمین را مثال یا کپی آسمانی آن شهر می پنداشته اند. نام Parmenid از دو یا سه هجا به شکل زیر ساخته شده است : par می تواند به دو طریق تلفظ شود ؛ یکی بصورت پَر و دیگری به شکل پار.
...
[مشاهده متن کامل]

men با تلفظ فعلی مِن همان من می باشد در زبان فارسی که دو معنا دارد ؛ یکی ضمیر اول شخص مفرد ( یکی از والدین و معمولا پدر ) و دیگری وزنه سه کیلویی. پیشوند " پار " هم می تواند مخفف پارسال باشد و هم مخفف پارسنگ. پسوند id با تلفظ ید یا اید به معنای هستی یا هستید. زمانیکه پدر یا مادر فرزند خودرا پَر مَنید نامیده اند، منطورشان این بوده است که فرزند پَر و بال آنان برای پرواز می باشد. و زمانیکه اورا پارمنید نامیده اند، منظورشان دو حالت بوده است ؛ یکی اینکه فرزند پارسال و امسال و سرو سهی و گل همیشه بهار آنان بوده است و دیگری اینکه فرزند پارسنگ یا وزنه سبک و کمکی آنان در ایجاد تعادل دو کفه ترازوی عدالت بوده است. پسوند es با تلفظ اس مخفف واژه " است " زبان فارسی می باشد.
این احتمال شاید قریب به یقین باشد که والدین یا اجداد پارمندیس با زبان فارسی قدیمی آشنائی داشته و یا اهل سرزمین ایران بوده باشند.

جاری بودن و شدن و تغییر و تحولات دائمی هراکلیت و عالم محسوسات افلاطون از یک طرف و ثبات و سکون دائمی پارمنیدس و ایده های کامل و خوب و زیبا و جاودانه افلاطون از طرف دیگر و چرخه یا حرکت دایره وار متافیزیکی ارسطو به شکل ماقابل طبیعت - طبیعت - مابعدطبیعت ( یا به شکل - ایده ها - طبیعت - ایده ها ) بر روی هم و تندیده در هم حقیقت دارند و نه بطور جدا از هم و به شکل ماوراء و مادون. چرا ؟ زیرا عالم غیب که برای انسان توسط حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک و عالم شهود که توسط حواس پنجگانه قابل دریافت و درک می باشند، از دیدگاه بیکران خداوند متعال هر دو شهودی و یکی می باشند، با این تفاوت که عالم واقعی - عینی - شهودی فقط ظهور و پیدایش و تجلی و کثرت یکی از مراتب و درجات تکاملی فراوان عالم غیب بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی و در طی سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی محتوای کیهان بین دو نظام احسن آفرینش مبداء و معاد می باشد. هرکدام از این مراتب و درجات مختلف تکاملی و فراوان به نوبت و ترتیب خاص و ویژه خویش و با نظمی مطلق در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن پشت سر هم در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی ) در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر خودرا سپری می نمایند . لذا هدف غائی یا نهائی حرکت ما انسان ها بسوی رجعت یا بازگشت به خداوند متعال نمی باشد بلکه حرکت ما انسان ها به همراه موجودات زنده و غیر زنده به عنوان اجزاء و طبیعت یا کیهان به عنوان کل ( نه کل بیکران بلکه یک کل محدود و متناهی از لحاظ اندازه و نامتناهی و بیشمار از لحاظ عددی ) یعنی بهمراه خداوند بسوی بازگشت به همان نظام احسن آفرینش مبداء در معاد می باشد و برخورداری مجدد از زندگی بهشتی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی. چرخه یا چرخ دوار ارسطو در یک جهان قدیمی و بیکران نمی تواند بچرخد. چرا ؟ زیرا چرخش کلی از دو نیم فاز یا دو نیم دایره و یا از دو نیم قوس نزولی و صعودی تشکیل شده است. در یک جهان بیکران به علت بیکرانی نیم فاز نزولی هرگز به پایان نخواهد رسید چه رسد به دریافت فرصت نیم فاز صعودی و بازگشت به حالت اولیه. لذا جهان بینی متافیزیکی ارسطو به شکل چرخه دوار فقط در چهارچوب دنیا های متناهی و مساوی و بیشمار دموکریت می تواند حقیقت داشته باشد. به زبان علمی امروز یعنی موجود بودن جهان های موازی و متناهی و مساوی و بیشمار و نه یک جهان بیکران . پدیده های دینی - فلسفی - عرفانی یعنی نزول و صعود مترادف و معادل و هم معنا با پایین آمدن و بالا رفتن از پلکان یا نرده بان فیزیکی نمی باشند بلکه به معنای تحول محتوای کیهان ( و محتوای کلیه کیهان ها بطور همسان و همزمان ) از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر. چنین تحولات کلی و نو آوری های همه جانبه محتوای کیهان یا جهان بدون وقوع مه بانگ های متوالی مطلقا محال و غیر ممکن می باشند. زیرا در روند تحولات کلی ، باید کلیه کثرات برداشته یا ذوب شوند و خمیر مایه ساختاری آنها باید در مرکز کیهان یا جهان متراکم و به دمای محض و بسیار داغ و چگال و سنگین تبدیل شود و از آن طریق به حالت وحدت برگردد و بسیط یا ساده و همگن یا یکنواخت و پیوسته گردد و بدون هیچگونه اختلاف شود. پس از و وقوع مه بانگ و انبساط مجدد، دوباره سرد شود و به ظهور و پیدایش و کثرت برسد، در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی دیگر. کلیه معارف اسطوره ای و حماسی و دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی در زمینه های خود شناسی ؛ انسان شناسی ؛ هستی یا وجود شناسی ؛ طبیعت یا کیهان و یا جهان شناسی و خدا شناسی که طول تاریخ تا قبل از پیدایش شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محض و کاربردی و بخصوص قبل از کشف محوری و اصلی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان به ظهور و پیدایش رسیده اند، بدون استثناء و بدون رو در بایستی، جملگی ناقص و اوهامی و در بسیاری از موارد بسیار گمراه کننده بوده و هستند و خواهند بود. ما انسان ها علارغم این همه پیشرفت های علمی و صنعتی و پژوهش ها و تحقیقات ژرف و وسیع در میدان های مختلف، در زمینه های خود شناسی ؛ انسان شناسی ؛ هستی یا وجود شناسی ؛ طبیعت یا کیهان و یا جهان شناسی و خدا شناسی هنوز در مقدمه راه به سر می بریم و نه در میانه راه و یا در مقاطع پایانی راه. به قول بعضی از منجمین و کیهان شناسان برجسته ، ما انسان ها از محتوای کل در حال انبساط کیهان فقط حدود پنج درصد آنرا می بینیم و حدود نود و پنج درصد آن خارج از توان دریافتی حواس پنجگانه ما می باشد و این پنج درصد را که می بینیم ، آنرا هم بخوبی نشناخته ایم.
...
[مشاهده متن کامل]

در پایان ، یافتن پاسخ به این سوال : که چرا حلقه های فراوان زنجیره و قوع مه بانگ ها بین مبداء و معاد، هر کدام از هفت حلقه یا دایره آفریده شده اند ؟ به عهده خوانندگان گرامی می سپارم و امیدوارم که عمل پویش و پژوهش و تحقیق در یافتن این سوال ، موجب سردرد نشود.

ex nihilo nihil : اکس نیهیلو نیهیل: از هیچ هیچ میشود و یا از هیچ هیچ نمیشود و یا اینکه از نیستی فقط نیستی بر می خیزد. کاربرد این حکم منطقی و معقول متافیزیکی در عصر جدید چیست؟ منبعی دیگر در باستان به انسان آموخته است که خداوند جهان را ظرف شش روز از عدم و نیستی آفریده است. در این جا میتوان این سوال را مطرح کرد: کدام یک از این دو بیان روی راه حقیقت و یا روی راه گمان قرار دارند؟ اگر به پذیریم که نتیجه گیری معقول و منطقی فلسفی حقیقت را بیان کرده است، آنگاه بطور غیر مستقیم و یا ناآگاه منکر توانایی بیکران خداوند در عمل آفرینش هستی از نیستی شده ایم. برای اینکه هردو حکم را به پذیریم ، آیا مفیدتر و کاربردی تر نخواهد بود که بگوئیم و یا باور داشته باشیم که بیان دینی روی راه گمان قرار گرفته است و سعی کنیم اورا به سوی راه حقیقت راهنمایی کنیم و بگوئیم از آنجاییکه از نیستی فقط نیستی بر می خیزد و نه هستی ، لذا خداوند جهان را از هستی بیکران خویش آفریده است و آنهم نه یکی بلکه بسیاری.
...
[مشاهده متن کامل]

بهر حال هستی شناسی هراکلیتوس و پارمنیدس به ظاهر متضاد همدیگر اند، اما در حقیقت این دو نوع طرز تفکر مکمل همدیگرند و روی هم بخشی از حقیقت کلی را بیان کرده اند. در این رابطه میتوان به نظریه مطلق بودن مکان و زمان نیوتون و نظریه نسبی بودن زمانمکان انشتین اشاره کرد که متضاد و منافی همدیگر نیستند بلکه هرکدام نیمی از حقیقت را در مورد مکان و زمان به زبان ریاضی بیان داشته اند. اگر این دو نظریه را روی هم قرار دهیم، آنگاه بازهم کل حقیقت را بیان نمی کنند بلکه نیمی از حقیقت را. نیم دیگر گم شده همان بیزمانی و بیمکانی اند. بنابراین نظریات نیوتن و انشتین در مورد زمان و مکان هرکدام یک چهارم ( 25 درصد ) حقیقت را بیان کرده اند و نه هرکدام نیمی ( 50 در صد ) از آنرا. در مورد جهان بینی پارمنیدس یا پدر متافیزیک میتوان گفت که هستی تنها هستی نیست بلکه دارای نفس و یا خویشتن مطلقا آگاه و خود آگاه هم می باشد و یا اینکه خویشتن مطلقا آگاه و خود آگاه دارای هستی هم می باشد. از دیدگاه پارمنیدس هستی دارای ویژه گی های کلی زیر است: فناناپذیر ؛ ثابت و ساکن و بیحرکت ؛ تغییر ناپذیر ؛ بی مکان و بی زمان. با اندکی توجه میتوان به سهولت دریافت که یکی از ویژه گی های بنیادی و انکار ناپذیر هستی از قلم پارمنیدس در قطعه آموزش شعری در باره طبیعت افتاده است و آن حقیقت نامتناهی ؛ بیکرانی و یا بینهایت بودن هستی است. لذا این تصور که هستی یک کره محدود و همسان و همگن است، نمی تواند حقیقت داشته باشد. در عوض هستی بیکران می تواند به کرات یا مکعب مربع های ( و یا اشکال هندسی دیگر ) بیشماری تقسیم شده باشد. این حکم نفی مشمول حال آتش واحد و یگانه هراکلیتوس هم میشود. زیرا یک آتش واحد و بیکران اگر بخواهد ( مشروط براینکه دارای فکر و استعداد تصمیم گیری باشد ) یک بار بطور کامل خاموش شود، برای این کار به بینهایت زمان ها نیازمند خواهد بود. اما اگر به آتش های محدود و متناهی تقسیم شده باشد، میتواند ( مشروط به اینکه بخواهد ) در یک فاصله زمانی معین یک نوسان کامل بین رقیق شدن ( یا انبساط ) و متراکم شدن ( یا انقباض ) را انجام دهد. طوریکه ملاحظه گردید، اصل تقسیم ناپذیری هستی از دیدگاه متافیزیکی پارمنیدس روی راه حقیقت قرار ندارد و هردوی این متفکر نتوانسته اند که اصل " کثرت پایان ناپذیر ماورایی " را کشف کنند و به شهود برسانند. اما طوریکه در بالا اشاره شد دیالکتیک هراکلیتوس و متافیزیک پارمنیدس منافی هم دیگر نیستند بلکه مکمل همدیگر. یک مثال کوتاه در مورد " از هیچ هیچ نمیشود " : یک فرد انسانی حدود صد سال آینده قرار است که پا به عرصه وجود بگذارد، این فرد از دیدگاه پارمنیدس باید در لحظه حال وجود داشته باشد، زیرا اگر نیست باشد، آنگاه نمیواند صد سال دیگر از نیستی بر خیزد و یا از حالت عدم و نیستی به هستی برسد. طبق دیالکتیک هراکلیت این فرد در حال حاظر میتواند بصورت یک امکان بالقوه در خمیر مایه قابل تغییر و تحول طبیعت موجود باشد و در عین واحد ثابت و پایدار و خارج از مشمولیت گذر زمان و تغییر و تحول باشد و در فضای سه بعدی طبیعت در بستر زمان بهمراه خمیر مایه به سوی آینده حرکت داده شود، تا اینکه در چهار چوب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول شرایط و مقتضیات ظهور و به فعلیت در آمدن آن امکان بالقوه فراهم گردد و در زمان و مکان خواص و ویژه خویش وق زنان و خوش و خرم از مادر متولد شود و چشم به پهنه و صحنه گیتی بگشاید. ضمنا فرشته یا ملکه دربان بین مرز روز و شب عدل نیست بلکه نام او dike با تلفظ دیکه یا دیکی می باشد. یک کلمه از پامنیدس گویا تاکنون برای متفکرین غربی بصورت یا راز فاش نشده باقی مانده است، بصورت زیر می باشد :to avto : تو او تو. این کلمه را معمولا در رابطه بین تفکر و هستی به اصل " شباهت " یا یکی بودن و یا متعلق بودن بهمدیگر تعبیر کرده اند. در این زمینه اگر اندکی به سوی راه گمان لغزش نمائیم و بگوئیم که این کلمه راز آلود یونانی از سه واژه فارسی تشکیل گردیده است، شاید اندکی به سمت راه حقیقت قدم برداشته باشیم. معنی این کلمه شاید بصورت زیر باشد : تو او هستی و او تو.

بپرس