پارسی گوی

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) پارسی گو. جمع : پارسی گویان

پیشنهاد کاربران

نظامی در آغاز اسکندرنامه خود را اینگونه "پیر پاسیگوی" شناسانده:
بر آنگونه کز چند بیدار مغز/شنیدم درین شیوه گفتار نغز
بسی نیز تاریخها داشتم/یکی حرف ناخوانده نگذاشتم
بهم کردم آن گنج آکنده را/ورق پاره های پراکنده را
...
[مشاهده متن کامل]

از آن کیمیاهای پوشیده حرف/برانگیختم گنجدانی شگرف
همان پارسی گوی دانای پیر/چنین گفت و شد گفت او دلپذیر
-
خوبان پارسی گو، بخشندگان عمرند/ساقی بده بشارت رندان پارسا. حافظ

بپرس