پادیز. ( اِ مرکب ) پادیر. چوبی بود که از پس دیوار برافکنند. ( حواشی فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ) : دیوار کهن گشته نه بردارد پادیز یک روز همه پست شود رنجش بگذار.
رودکی.
نه پادیز باید ترا نه ستون نه دیوار خشت و نه آهن درا.
رودکی.
و شایداز پاودیز بمعنی دیس باشد یعنی شبه پا. و رجوع به پادیر شود. || پائیز. خزان.
فرهنگ فارسی
( اسم ) پاییزخزان: (درسن. ست و اربعین و خمسماه بفصل پاذیز قصد بغداد کرد. ) (راحه الصدور راوندی ) پادیر چوبی بود که از پس دیوار برافکنند