پادشاهی یزدگرد شهریار

پیشنهاد کاربران

«پادشاهیِ یزدگرد شهریار» واپسین داستانِ شاهنامهفردوسی است که به حمله اعراب به ایران و سقوطِ شاهنشاهی ساسانیان می پردازد.
یزدگرد به شاهی می رسد و عمر سعد وقّاص را به جنگ ایران می فرستد. پس یزدگرد رستم پور هرمزان را با لشکری به مقابله اش می فرستد. رستم در احوال ستارگان دقّت می کند و شکست ایران را پیشبینی می کند و در نامه ای به برادرش، فرخزاد هرمز، می گوید. نامه ای نیز به سعد می فرستد که جنگ شاهان نجوید و به بهرهٔ خویش بسنده کند. سعد در پاسخ گروندگان به اسلام را نوید بهشت می دهد و از راه و رسم آیین محمّدی سخن می گوید. سرداران سازش نمی کنند و جنگ آغاز می شود. سعد در نبردِ تن به تن رستم را می کشد. تازیان پیش می رانند و در جنگی دیگر سپاهیان فرخزاد هرمز را شکست می دهند. فرخزاد در بغداد به یزدگرد می گوید که به دیلم و ساری بگریزد؛ ولی یزدگرد راهِ خراسان در پیش می گیرد تا آنجا هوادار گردآورد و با تازیان جنگ کند. پس یزدگرد نامه ای به ماهوی سوری می فرستد و نامه ای دیگر به مرزبانان طوس. ماهو در مرو به پیشواز یزدگرد می آید و فرخزاد به ری بازمی گردد و یزدگرد را به ماهو می سپارد. ماهو خیانت می کند و نامه ای به سمرقند نزد بیژن می فرستد که یزدگرد در مرو است و او می تواند لشکر کشد و یزدگرد و ایران را بگیرد. بیژن برسام را با لشکری به مرو گسیل می کند. یزدگرد با سپاه ترکان که از بخارا به مرو می رسد جنگ می کند و ماهو پشتش را خالی می کند. یزدگرد می گریزد و به آسیایی می رسد. آسیابانِ خسرونام پناهش می دهد و به نان و کشکی مهمانش می کند و به فرمان او، که نمی داند یزدگرد است، پیِ برسم می رود. مردان ماهو به چنگش می آورند و او به ماهو می گوید که برسم را برای مردی چنین و چنان می خواهد که در آسیایش پناه گرفته. ماهو درمی یابد که آن مرد یزدگرد است و به آسیابان فرمان می دهد که بکشدش. موبدان پندش می دهند که شاه ایران را نکشد، ولی ماهو پند نمی پذیرد. آسیابان به اکراه می رود و شاه را می کشد. مردانِ ماهو در پی می روند و جامه های شاهی را از برِ کشته بیرون می کشند و تن شاه را به آب می افکنند. ماهو به شاهی برمی نشیند و با بیژن می جنگد و فرومی افتد.
...
[مشاهده متن کامل]

پادشاهی یزدگرد شهریارپادشاهی یزدگرد شهریار
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/پادشاهی_یزدگرد_شهریار

بپرس