پادافره

لغت نامه دهخدا

پادافره. [ اَ رَه ْ ] ( اِ مرکب ) باداَفرَه. رجوع به بادافره شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پادافراه
باد افره

پیشنهاد کاربران

درود.
معنی کیفر خیلی مناسب است و بیانات جناب آقای دکتر کزازی در این معنی خیلی متین است.
همچنانکه در این بیت هست:
به پادافره این گناهم مگیر
تو ای آفریننده ماه و تیر
در مورد ترجمه جناب شاهین جان بهتاش، با توضیحات شما نتیجه میشود : دشمنِ ضدِ بزرگی و والایی، یعنی دشمن کوچکی و پستی، یعنی یک مفهوم و روش مثبت. که نقض غرض است. یعنی دو منفی سرهم آمده یک مفهوم مثبت ساخته است که چنین نیست. سپاس از همگی.
...
[مشاهده متن کامل]

- فره همان - fraθ است و با پرسیدن در پارسی نوین همریشه است. - fraθ ( بی پاد ) در پارسی کهن به چِمارهای "پرسیدن، بررسی و تحقیق و همچنین مجازات کردن بوده است".
بادرود. پادافره یا پادافراه:ازسه واژه ویک علامت تشکیل شده. پاد - آ - فر - ره. پادیعنی دشمن، فریعنی فرا، بالا، شکوه، بزرگی. . . ، وفرره یعنی راه شایستگی وبزرگی. . . وآ، علامت نفی است که دراول هرواژه گذاشته
...
[مشاهده متن کامل]
شود، معنی آن واژه را منفی میکندمانند امرداد، امرد. وپادافراه بمعنی دشمن با راه ناپسندیده=ضدهنجار. پادافره درطول زمان معنای جزاوکیفرگرفته که درواقع درموردکسانی اعمال میشودکه برخلاف هنجارهای اجتماعی عملی راانجام داده اندویامطلبی گفته یانوشته اندو. . . . توضیح اینکه نوشتن فرّه باعلامت تشدیدغلط است وبهتراست آنرابه فارسی وفرره بنویسیم. سپاس

پاد یعنی برابر و مقابل مثلا پاد سخن که امروز به آن پاسخ می گویند یعنی سخنی که در برابر سخنی داده می شود یا پادزهر یعنی دارویی که در برابر زهر داده می شود
افره هم ریشه اش به پرسیدن بر می گردد پس پادافره یعنی پرسیدن از کاری که انجام شده پرسیدن در برابر فعلی که انجام شده ، جزا ، سزا ، مکافات و. . .
پاداَفره:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "پاداَفره" می نویسد : ( ( پاداَفره به معنی کیفر است و در پهلوی پاتفراس pātifrās بوده است و پاتُفراس pātofrās . پات یا " پاد " ، در واژه ی پیشاوند است و فره ستاکی است به معنی پرسیدن که در اوستایی فراس بوده است و در پارسی " پرس " ، بن اکنون از مصدر پرسیدن ، از آن بازمانده است . ریخت اوستایی " بادافره " را پَئیتی فراسه paiti - frāsa باز می توان ساخت . ریخت سغدی آن پاتفراس بوده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( به پادفره آنگه شتابیدمی
که تفسیده آهن بتابیدمی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 369. )

کفاره

پادافره، جزا، کیفر
حرف/آوانویسی پارتی و فارسی میانه:
. pʾdyfrʾs, pʾdfrʾs Pth. /pādifrās/ n. ; pʾdyprʾẖ, pʾdprʾẖ MP/pādifrāh/ n
تقاص کار اشتباه
تاوان گناه ، مکافات ، جزا ، عقوبت کردن
ببینم کزین دو ، گُنهکار کیست
به پادافرهِ بَد ، سَزاوار کیست
فردوسی
در برخی نسخه های شاهنامه _ بادافره _ نوشته اند
جزا، سزا

بپرس